به گزارش خبرگزاری حوزه، همسر شهید عباس دوران در کتاب آسمان در یک خاطره ای از این شهید اینچنین می نویسد:
بچه های گردان یک شب وقتی من و علی داشت کم کم خوابمون می برد، دست و پایمان را گرفتند و انداختند توی حمام، آب را هم رویمان بازکردند.
اولش کلی بد و بی راه حواله شان کردیم؛ اما بعد فکر کردیم خدا پدر و مادرشان را بیامرزد چون پوتین هایمان را که در آوردیم، دیدیم لای انگشت هایمان کپک زده است.
مهناز، مواظب خودت باش، این حرفها را نزدم که ناراحت بشی. بالاخره جنگ است و وضعیت مملکت غیر عادی. نمی شود توقع داشت چون یک سال است ازدواج کردیم و یا چون ما همدیگر را خیلی دوست داریم، جنگ و مردم و کشور را رها کرد و آمد نشست توی خانه.
از جیب این مردم برای درس خواندن امثال من خرج شده است، پیش از جنگ زندگی راحتی داشتیم و به قدر خودمان خوشی کردیم و خوش بخت بودیم. به قول بعضی از بچه های گردان، خوب خوردیم و خوابیدیم الان زمان جبران است.
اگر ما جلوی این پست فطرتها نایستیم چه بر سر زن و بچه و خاکمان می آید.
درباره خودم هم شاید باورت نشه، اما تا به حال هر مأموریتی انجام دادم، سر زن و بچه های مردم بمب نریختم. اگر کسی را هم دیدم، دوری زدم تا وقتی آدمی نبوده ادامه دادم.
منبع: کتاب آسمان، دوران به روایت شهید